×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

http:maysaco.ir

maysaco

× بانک اطلاعاتی
×

آدرس وبلاگ من

maysaco.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/kanan_doghan

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

براهین حکما در اثبات خدا

ادله اى كه از راه عقل براى اثبات خدا ذكر كرده اند به سه قسمت عمده تقسیم مى شود:

1 -
براهین وجودى
براهین وجودى، براهینى هستند كه وجود خدا را از راه تصور خدا اثبات مى كنند. در این گونه از براهین براى اثبات خداوند به عالم واقع رجوع نمى شود بلكه اگر عالم واقع هم وجود نداشت باز هم اثبات وجود خدا ممكن مى بود؛ زیرا خدا تنها موجودى است كه صرف تصور او مستلزم قبول و اعتراف به وجود اوست. برهانهایى كه در این مجموعه قرار دارند مانند: برهان آنسلم قدیس.

2-
برهان صدیقین
این دسته، براهینى هستند كه از راه اصل واقعیت، وجود خدا را اثبات مى كنند؛ یعنى همین كه معلوم شد واقعیتى هست اثبات مى شود كه خداوند باید موجود باشد.

3-
براهین جهان شناختى
این براهین، براهینى هستند كه عمدتا از راه استناد به اصل علیت وجود خدا اثبات مى شوند. به این صورت كه یكى از خصوصیات بارز جهان خارج را مبدأ قرار مى دهند و اثبات مى كنند چیزى در این جهان وجود دارد كه نسبت به این خصوصیت بارز، حالت على دارد كه نامش خدا مى باشد. این دسته از براهین عبارتند از: 1 - برهان حركت 2 - برهان حدوث 3 - برهان امكان و وجوب 4 - برهان نفس 5 - برهان علیت 6 - برهان نظم 7 - برهان اخلاقى. به هر حال دلایلى كه براى اثبات وجود خداى متعال اقامه شده فراوان و داراى اسلوبهاى گوناگونى است و بطور كلى مى توان آنها را به سه دسته تقسیم كرد:

دسته اول دلایلى است كه از راه مشاهده آثار و آیات الهى در جهان اقامه مى شود مانند دلیل نظم و عنایت كه از راه انسجام و همبستگى و تناسب پدیده ها وجود طرح و هدف و تدبیر حكیمانه كشف و ناظم حكیم و مدبر علیم براى جهان اثبات مى گردد. این دلایل در عین حال كه روشن و دلنشین و خرسند كننده است پاسخگوى همه شبهات و وساوس نیست و در واقع بیشتر نقش بیدار كردن فطرت و به آگاهى آوردن معرفت فطرى را ایفاء مى كند.

دسته دوم دلایلى است كه از راه نیازمندى جهان وجود آفریدگار بى نیاز را اثبات مى كند؛ مانند برهان حدوث كه از راه مسبوق بودن پدیده ها به عدم و نیستى نیازمندى ذاتى آنها اثبات مى شود و سپس به كمك ابطال دور و تسلسل آفریننده بى نیاز اثبات مى گردد یا برهان حركت كه از راه نیازمندى حركت به محرك و محال بودن تسلسل محركات تا بى نهایت وجود خدا بعنوان نخستین پدید آورنده حركت در جهان اثبات مى شود یا دلایلى كه از راه ابداعى بودن نفوس و صور جوهریه و عدم امكان صدور آنها از فاعلهاى طبیعى و مادى وجود علت هستى بخش و بى نیاز اثبات مى گردد این دلایل نیز كمابیش نیازمند به مقدمات حسى و تجربى مى باشد.

دسته سوم دلایل فلسفى خالص است كه از مقدمات عقلى محض تشكیل مى شود مانند برهان امكان و برهان صدیقین. این دسته از براهین ویژگیهاى خاصى دارند نخست آنكه نیازى به مقدمات حسى و تجربى ندارند. دوم آنكه شبهات و وساوسى كه در پیرامون دیگر دلایل مطرح مى شود به اینها راه نمى یابد و به دیگر سخن از اعتبار منطقى بیشترى برخوردار است و سوم آنكه مقدمات این براهین كمابیش مورد حاجت در دیگر استدلالات نیز هست. مثلا هنگامى كه ناظم و مدبر حكیم یا محدث یا محرك اول اثبات شد باید براى بى نیازى ذاتى و واجب الوجود بودن او از مقدماتى استفاده كرد كه در براهین دسته سوم مورد استفاده قرار مى گیرند. با این همه سایر دلایل مزیتى دارند كه دسته سوم فاقد آن است و آن عبارت است از اینكه براهین دسته سوم تنها موجودى را بعنوان واجب الوجود اثبات مى كند و اثبات علم و قدرت و حكمت و حتى جسم نبودن و مغایرت او با عالم مادى نیازمند به براهین دیگرى است.

برهان امكان
یكى از براهین معروف فلسفى براى اثبات واجب الوجود برهانى است كه بنام برهان امكان یا برهان امكان و وجوب نامیده مى شود و از چهار مقدمه تشكیل مى یابد:

1- هیچ ممكن الوجودى ذاتا ضرورت وجود ندارد یعنى هنگامى كه عقل ماهیتش را در نظر مى گیرد آن را نسبت به وجود و عدم یكسان مى بیند و صرف نظر از وجود علت ضرورتى براى وجود آن نمى بیند. این مقدمه بدیهى و بى نیاز از اثبات است زیرا محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع بدست مى آید و فرض ممكن الوجود بودن عینا فرض نداشتن ضرورت وجود است.

2- هیچ موجودى بدون وصف ضرورت تحقق نمى یابد یعنى تا هنگامى كه همه راههاى عدم به روى آن مسدود نشود بوجود نمى آید و بقول فلاسفه ?الشىء ما لم یجب لم یوجد? به دیگر سخن موجود یا ذاتا واجب الوجود است و خود بخود ضرورت وجود دارد و یا ممكن الوجود است و چنین موجودى تنها در صورتى تحقق مى یابد كه علتى آن را ایجاب كند و وجود آن را به سر حد ضرورت برساند یعنى بگونه اى شود كه امكان عدم نداشته باشد این مقدمه هم یقینى و غیر قابل تشكیك است.

3- هنگامى كه وصف ضرورت مقتضاى ذات موجودى نبود ناچار از ناحیه موجود دیگرى به آن مى رسد یعنى علت تامه وجود معلول را ضرورى بالغیر مى سازد. این مقدمه نیز بدیهى و غیر قابل تردید است زیرا هر وصفى از دو حال خارج نیست یا بالذات است و یا بالغیر و هنگامى كه بالذات نبود ناچار بالغیر خواهد بود پس وصف ضرورت هم كه لازمه هر وجودى است اگر بالذات نباشد ناچار در پرتو موجود دیگرى حاصل مى شود كه آن را علت مى نامند.

4- دور و تسلسل در علل محال است این مقدمه هم یقینى است. با توجه به این مقدمات برهان امكان به این صورت تقریر مى شود موجودات جهان همگى با وصف ضرورت بالغیر موجود مى شوند زیرا از یكسوى ممكن الوجود هستند و ذاتا وصف ضرورت را ندارند، مقدمه اول، و از سوى دیگر هیچ موجود بدون وصف ضرورت تحقق نمى یابد، مقدمه دوم. پس ناچار داراى ضرورت بالغیر مى باشند و وجود هر یك از آنها بوسیله علتى ایجاب مى شود، مقدمه سوم. اكنون اگر فرض كنیم كه وجود آنها بوسیله یكدیگر ضرورت مى یابد لازمه اش دور در علل است و اگر فرض كنیم كه سلسله علل تا بى نهایت پیش مى رود لازمه اش تسلسل در علل است و هر دوى آنها باطل و محال مى باشد، مقدمه چهارم. پس ناچار باید بپذیریم كه در رأس سلسله علتها موجودى است كه خود بخود ضرورت وجود دارد یعنى واجب الوجود است.

این برهان را بصورت دیگرى نیز مى توان تقریر كرد كه نیازى به مقدمه چهارم ابطال دور و تسلسل نداشته باشد و آن این است مجموعه ممكنات به هر صورت فرض شود بدون وجود واجب الوجود بالذات ضرورتى در آنها تحقق نمى یابد و در نتیجه هیچیك از آنها موجود نمى شود زیرا هیچكدام از آنها خود بخود داراى ضرورتى نیستند تا دیگرى در پرتو آن ضرورت یابد و به دیگر سخن ضرورت وجود در هر ممكن الوجودى ضرورت عاریتى است و تا ضرورت بالذاتى نباشد جایى براى ضرورتهاى عاریتى نخواهد بود. نیز مى توان آن را بصورت فشرده اى تقریر كرد كه موجود یا واجب الوجود بالذات است و یا واجب الوجود بالغیر و هر واجب الوجود بالغیرى ناچار منتهى به واجب الوجود بالذات مى شود (كل ما بالغیر ینتهى الى ما بالذات) پس واجب الوجود بالذات ثابت مى شود.

برهان دوم
برهان دوم برهانى است قریب الماخذ به برهان اول كه از سه مقدمه تشكیل مى یابد:
1- موجودات این جهان ممكن الوجود هستند و ذاتا اقتضائى نسبت به وجود ندارند زیرا اگر یكى از آنها واجب الوجود باشد مطلوب ثابت خواهد بود. این مقدمه نظیر مقدمه اول در برهان سابق است با این فرق ظریف كه در برهان سابق تكیه بر ضرورت وجود و نفى آن از ممكنات بود و در اینجا تكیه بر خود وجود است.

2- هر ممكن الوجودى براى موجود شدن نیازمند به علتى است كه آن را بوجود بیاورد این مقدمه عبارت دیگرى از نیازمندى هر معلولى به علت فاعلى است كه در مبحث علت و معلول به اثبات رسید و نظیر مقدمه سوم در برهان سابق است با همان فرق كه اشاره شد.

3- دور و تسلسل در علل محال است این مقدمه عینا همان مقدمه چهارم در برهان سابق است. با توجه به این مقدمات برهان به این صورت تقریر مى شود هر یك از موجودات این جهان كه على الفرض ممكن الوجود هستند نیازمند به علت فاعلى مى باشند و محال است كه سلسله علل تا بى نهایت پیش رود یا رابطه دور میان آنها برقرار باشد پس ناچار سلسله علل از جهت آغاز به علتى منتهى خواهد شد كه خودش نیازمند به علت نباشد یعنى واجب الوجود باشد.

این برهان را شیخ الرئیس در اشارات به این صورت تقریر كرده است موجود یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ثابت است و اگر ممكن الوجود باشد باید منتهى به واجب الوجود شود تا دور یا تسلسل لازم نیاید و آن را متین ترین برهانها دانسته و بنام برهان صدیقین نامگذارى كرده است. امتیاز این تقریر آن است كه علاوه بر اینكه نیازى به بررسى صفات مخلوقات و اثبات حدوث و حركت و دیگر صفات براى آنها ندارند اساسا نیازى به اثبات وجود مخلوقات هم ندارد زیرا مقدمه اول بصورت فرض و تردید بیان شده است. به دیگر سخن جریان این برهان فقط منوط به پذیرفتن اصل وجود عینى است كه بدیهى و غیر قابل تشكیك مى باشد و كسى مى تواند این اصل را نپذیرد كه بدیهى ترین وجدانیات و معلومات حضورى خودش را هم انكار كند و مطلقا وجود هیچ موجودى حتى وجود خودش و فكرش و سخنش را هم نپذیرد. اما كسى كه اصل وجود عینى را پذیرفت به او گفته مى شود وجود عینى یا واجب الوجود است و یا ممكن الوجود و فرض سومى ندارد در صورت اول وجود واجب ثابت است و در صورت دوم ناچار باید وجود واجب الوجود هم پذیرفته شود زیرا ممكن الوجود محتاج به علت است و براى اینكه دور و تسلسل لازم نیاید باید سلسله علتها منتهى به واجب الوجود گردد. در این دو برهان چنانكه ملاحظه مى شود تكیه بر روى امكان موجودات است كه صفتى عقلى براى ماهیت آنها مى باشد و از راه این صفت نیاز آنها به واجب الوجود اثبات مى شود و از این روى مى توان آنها را به یك معنى برهان لمى تلقى كرد چنانكه در درس سابق توضیح داده شد. اما محور بحث را ماهیت و امكان ماهوى قرار دادن با قول به اصالت وجود چندان تناسبى ندارد از این روى صدر المتألهین برهان دیگرى را اقامه فرموده كه مزایاى ویژه خودش را دارد و آن را برهان صدیقین نامیده و برهان شیخ را شبیه به برهان صدیقین قلمداد كرده است.

برهان صدیقین
این برهان را صدر المتألهین بر اساس اصول حكمت متعالیه كه خود وى آنها را بیان كرده است اقامه فرموده و آن را استوارترین براهین و شایسته نام برهان صدیقین دانسته است این برهان بصورتهاى مختلفى تقریر شده ولى بنظر مى رسد كه متین ترین آنها همان تقریر خود وى مى باشد و بیان آن از سه مقدمه تشكیل مى یابد:

1- اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت چنانكه در درس بیست و هفتم به اثبات رسید.
2- مراتب داشتن وجود و تشكیك خاص بین علت و معلول بگونه اى كه وجود معلول استقلالى از وجود علت هستى بخش ندارد.
3- ملاك نیاز معلول به علت همان ربطى بودن و تعلقى بودن وجود آن نسبت به علت و بعبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است و تا كمترین ضعفى در موجودى وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیترى خواهد بود و هیچ گونه استقلالى از آن نخواهد داشت.

با توجه به این مقدمات مى توان برهان صدیقین را بر اساس مشرب صدر المتألهین به این صورت تقریر كرد. مراتب وجود به استثناء عالیترین مرتبه آن كه داراى كمال نامتناهى و بى نیازى و استقلال مطلق مى باشد عین ربط و وابستگى است و اگر آن مرتبه اعلى تحقق نمى داشت سایر مراتب هم تحقق نمى یافت زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است كه مراتب مزبور مستقل و بى نیاز از آن باشند در حالى كه حیثیت وجودى آنها عین ربط و فقر و نیازمندى است. این برهان علاوه بر اینكه از مزایاى برهان شیخ برخوردار است از چند جهت بر آن نیز برترى دارد:

یكى آنكه در این برهان بر مفاهیم وجودى تكیه شده و از ماهیت و امكان ماهوى ذكرى به میان نیامده است و روشن است كه چنین برهانى با اصالت وجود مناسبتر مى باشد.

دوم آنكه نیازى به ابطال دور و تسلسل ندارد بلكه خودش برهانى بر ابطال تسلسل در علل فاعلى نیز هست.
سوم آنكه به كمك همین برهان نه تنها وحدت بلكه سایر صفات كمالیه خداى متعال را نیز مى توان اثبات كرد. اساسا تمام براهین فلسفى - از جمله، اثبات واجب تعالى - از نوع برهان از راه ملازمات عامه هستند و این قسم، نوع دیگرى از برهان انى بوده و مفید یقین مى باشد. با این تحلیل نه تنها برهان صدیقین با هر تقریرى كه ارائه شود برهان از راه ملازمات عامه است - كه از وجود واقعیت، ما به وجوب وجود ضرورت ازلى و واقعیت استدلال مى كنیم و همه این مفاهیم كثیر از یك حقیقت واحد بسیط انتزاع مى شود و بین آنها تلازم عقلى هست. از این رو آنها را ملازمات عامه مى نامند - بلكه همه براهین اثبات خدا - مثل برهان حركت، برهان امكان وجوب و برهان حدوث و... از این قبیل است؛ به طور مثال چنین گفته مى شود: عالم حادث است و هر حادثى محدثى دارد (یا نیازمند به یك محدث است)، پس عالم محدثى دارد. در این جا بین حدوث و وجود محدث تلازم عقلى برقرار است و در كبراى برهان، احدالمتلازمین براى ملازم دیگر ثابت شده است. به عبارت دیگر در این قیاس، حد اوسط (حادث) و حد اكبر (محدثى دارد) متلازم همند نه علت و معلول؛ چون حد اكبر ?محدث? نیست بلكه ?محدثى دارد? است و این دو عنوان متلازم یكدیگرند، كه در كبرا یكى براى دیگرى ثابت مى شود.

آنچه در برهان امكان و وجوب یا برهان حركت یا برهان نظم نیز جریان دارد، بر همین منوال است و حد اكبر در آنها ?واجبى دارد? (یا ?علتى دارد كه خود، معلول نیست?)، یا ?محركى دارد? و یا ?ناظمى دارد? است و همه این عناوین با حد اوسط آنها یعنى با ?ممكن? و ?متحرك? و ?منظوم? تلازم عقلى دارند. در تمام مواردى كه با مشاهده اثر پى به مؤثر برده مى شود همین قسم از برهان جریان دارد.

حاصل سخن آن كه درباره واجب تعالى جز همان قسم از برهان انى كه از یك متلازم به متلازم دیگر پى برده شود هیچ گونه برهان راه ندارد و تفاوت و امتیازى كه بین ادله مقام وجود دارد وابسته به كیفیت تلازم حد وسط و حد اكبر مى باشد و البته مهمترین و عمیقترین آنها برهانى است كه دو متلازم آن از امور عامه بوده و هر دو از یك ذات بسیط و كامل بى كران انتزاع شده و بر او حمل گردند و آن در برهان صدیقین است. سر این كه این برهان از سایر براهین عمیقتر مى باشد این است كه در انتزاع مفهومهاى این برهان، چیزى از آثار و افعال دخالت نداشته و از هیچ كدام آنها استمداد نمى شود؛ زیرا مفهومى كه از اثر، انتزاع شود جز مؤثر و معنایى كه از فعل گرفته شود جز فاعل چیز دیگرى را اثبات نمى كند و همچنین مفهومى كه از صفت گرفته شود جز موصوف، چیز دیگرى را ثابت نمى كند؛ مثلا برهان امكان و وجوب، فقط ?علت غیر معلول? یا ?وصف واجب بالذات? را نتیجه مى دهد یا برهان حدوث فقط ?قدیم محدث? یا برهان حركت ?محرك ثابت? یا برهان نظم (در صورت صحت برهان) فقط ?ناظم? را افاده مى كند، در حالى كه هدف از برهان صدیقین، اثبات فوق مقام تاثیر و مرحله فعل و مرتبه اتصاف، یعنى اثبات هویت مطلقه و مقام شامخ ذات بى كران واجب تعالى است.

پنجشنبه 8 فروردین 1392 - 7:13:19 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


خداپرستی از نظر انیشتین


هفت مرحله كاميابي


هفت مرحله معجزه


خداي خوب و واقعي


ابزارهای شناخت


استدلال های قرآنی


معرفت یافتن به ذات خدا


علیت و شعور انسانی


بحث پیرامون وجود خدا


براهین حکما در اثبات خدا


نمایش سایر مطالب قبلی

پیوند های وبلاگ

آمار وبلاگ

98056 بازدید

11 بازدید امروز

2 بازدید دیروز

39 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements